کد مطلب:161326 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:149

محمد حنفیه
یكی از فرزندان امیرالمؤمنین علیه السلام بود كه خدمت امام رسید و چنین عرضه داشت: برادر! تو محبوب ترین و عزیزترین مردم هستی؛ و من آنچه را كه خیر و صلاح تو می دانم موظفم برای تو بگویم و آن این است كه وارد شهر مكه شوی و اگر در آن شهر اطمینان نبود، از راه دشت و بیابان - بیراهه - از این شهر به آن شهر حركت كنی تا وضع مردم و


آینده ی آنها را در نظر بگیری. حسین بن علی علیه السلام در پاسخش فرمود: «برادر! - تو كه برای امتناع از بیعت با یزید حركت از شهری به شهر دیگر را پیشنهاد می كنی، این را بدان كه اگر در تمام دنیا هیچ پناهگاهی و مأوایی نباشد، باز هم با یزید بیعت نخواهم كرد». [1] .

وی مجددا به امام گفت: برادر! تو بی وفائی كوفیان را نسبت به پدرت علی علیه السلام و برادرت امام حسن علیه السلام را دیده ای، و من می ترسم این مردم با تو نیز پیمان شكنی كنند. پس بهتر است به عراق نروی و در همین شهر بمانی، زیرا تو در این شهر و در حرم خدا بیش از هر شخص دیگری عزیز و مورد احترام هستی. امام در جواب فزمود: «خوف من این هست كه یزید مرا در حرم خدا با مكر و حیله به قتل برساند و احترام خانه ی خدا درهم شكسته شود». محمد بن حنفیه باز پیشنهاد كرد: در این صورت بهتر است بجای عراق به سوی یمن یا منطقه ی امن دیگری حركت كنی. كه امام در اینجا فرمود: «پیشنهاد تو را مورد توجه قرار می دهم».

آن حضرت در سحرگاه همان شب به سمت عراق حركت كرد. وقتی این خبر به محمد حنفیه رسید، خود را به امام رسانید و گفت: مگر تو دیشب وعده ندادی كه درخواست و پیشنهاد مرا مورد مطالعه قرار می دهی؟ امام فرمود: «آری، ولی پس از آنكه از هم جدا شدیم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به خواب من آمد و فرمود حسین حركت كن، زیرا خدا خواسته است كه تو را كشته و اهل بیت تو را اسیر ببیند». [2] .


[1] تاريخ طبري ج 7، ص 221 - كامل ابن اثير ج 1، ص 265 - ارشاد شيخ مفيد، ص 202.

[2] لهوف، ص 65.